پدربزرگي كه نوهاش را دوست دارد، در نظر بگيريد، حالا دلش ميخواهد كه اين نوهاش از او چيزي بخواهد، ولي اين نوه غافل است. بعد پدربزرگ ميگويد: باباجان! گردو ميخواهي؟ ميگويد:بله گردو ميخواهم، ميگويد: بيا باباجان. اين نوه ناز كردن و شيرينزبانياش شروع ميشود. ميگويد: مثلاً پفك ميخواهم، ميگويد: بيا باباجان. اين حالت در مورد خدا يعني خداوند صورت رحماني خودش را به قلب بندهاش مياندازد كه بنده به طور دائم بگويد: خدايا اين را ميخواهم، خدايا آن را ميخواهم، بگويد: اَسْئَلُكَ، اَسْئَلُكَ، اَسْئَلُكَ. خدا بندهاش را دوست دارد، تمام محبتي كه در دنيا همة آدمها به هم دارند، خدا مطلقش را به بندهاش دارد. چقدر قشنگ تمام نيازهاي ما را ميداند. شما بگوييد ببينم كدام يك از نيازهاي كوچك ما را برآورده نكرد. مثلاً اين ابرو، چقدر نياز ما بود. حواسش بود كه وقتي يك كمي بيشتر از حد عرق ميكنيم، حالا يك مرتبه اين عرقها توي چشم ما ميرود، رحمت مطلقش اجازه نداد در اين حد كه چشم ما اذيت شود، ما آزار ببينيم، يك ابرو گذاشت كه اين عرقها را نگه دارد. شما گريهتان نميگيرد كه خدا اينقدر توجّهش به ما بوده است، آشفته و شيدا نميشويد كه اينقدر توجّهش به ماست كه نيازهايي كه خيلي هم مهم نيست را از قلم نينداخته، يعني واقعاً به بعضي از نيازها كه خيلي بهندرت براي ما پيش ميآيد، توجّهش به آنها هم بوده است، اينقدر مواظب ماست. پس خيلي ما را دوست دارد؛ يعني با اين ديد كه محبوب ما ميخواهد حوائج ما را برآورده كند، دعا را شروع كنيم.
مناچات تائبین طاهرزاده
تبادل لینک - تبادل لینک
نظرات شما عزیزان: